پارسای نباتی من پارسای نباتی من ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره

پارسا پسر شاتوتی من..

ورود به 11 ماهگی پارسام

  دو رقمی شدنت مبــــــــــــــــــــــــــــارک پسرم.. پایان 10 ماهگی و وارد شدنت به 11 ماهگی مبارکباد..   چه تماشایی شدی    به چه رویایی شدی بغل ستاره ها ماه زیبایی شدی تو چشات زیارته بوسه هات زیارته غصه هاتو بده من   خنده هات زیارته..   پسرم پارسا ماهگردت مبارک ایشالا 10 رقمی بشی مادری..این ماه چون محرم بود نمیشد برات کیک بگیریم مامانی ایشالا ماه بعد..دوستت دارم تا جون دارم هست و نیست مامان..   ...
26 آبان 1392

اولین محرم..

    سلام گل پسرم تاج سرم جیگر جونم نفس جونم الان لالا کردی و من دارم این پست رو مینویسم.دیشب برای اولین بار محرم رو دیدی عزاداران امام حسین ع رو دیدی .اولش فکر میکردم اگه بریم بیرون شاید از صدای تبل بترسی و گریه کنی ولی خدا رو شکر آروم بودی و اذیت نکردیمون.امروز هم که تاسوعاست صبح اومدیم خونه ی مامانی و ساعت 12 اینا رفتیم با خاله و بابا بیرون تا دسته نگاه  کنیم و یه کم بعد برگشتیم و تو بعد از ناهار خوردن لالا کردی البته به کمک مامانی..دوستت دارم تا عمر و جون دارم پارسای مادر.. قربون اسم امام حسین ع برم که پارسام بیمه ی امام حسینه..تو بیمارستان سید الشهدا ع به دنیا اومده و توی گوشش حسین خونده شده..ایشالا که ...
23 آبان 1392

روزانه های پارسام..

  سلام پسرم قربونت برم که یه هفته و نیمه که مریضی..بازم پاییزو بازم سرما خوردگی دو سه شب که تب داشتی آبریزشو سرفه هم که همچنان ادامه داره..دکتر هم بردیمت ولی پاییزه دیگه..بمیرم برات..   ...
21 آبان 1392

هههههههههههههه

  سلام پسر عزیزم..وقتی ما میاییم خونه ی مامانم برات با چادر تاپ درست میکنه و تو هم تا میری داخل چادر شروع میکنی به لالا.تو این ما بین هم باید هر از گاهی تو رو تاپ بدیمت..خلاصه این که مامان بزرگها اختراع های خوبی انجام میدم ما رو یه 1 ساعتی راحت میکنن..خخخخخخخخخ..دستشون درد نکنه..   ...
13 آبان 1392

نامزدی دایی ..

سلام سلام صد تا سلام 1300 تا سلام..پسر گلم اومدم تا از بله برون دایی مهران و زن دایی بگم و چند تا از عکسای خوشملتو بزارم تا ببینی..جمعه 10 آبان ماه همگی به اتفاق جمعی از بزرگان فامیل رفتیم منزل زن دایی رویا اینا برای اجرای برخی رسم و رسوم..خخخخخخخخ چه قدر کتابی نوشتماااا...خلاصه با کلی ترافیک رسیدیم اونجا و شما هم که از شلوغی زیاد خوشت نمیاد گریه میکردی و بهانه میاوردی..من هم چون خواهر بزرگه داماد بودم باید حتما کنارشون میبودم و نمیشد که شما رو ببرم گوشه کناری تا ساکتت کنم..ب خاطر همین همه دست به کار شده بودن برای ساکت شدنت..مامانه زن دایی هم شما رو آروم میکرد دست همه گی درد نکنه..بیشتر بغل بابایی بودی و تو رو میبرد پایین و آرومت میکرد یه ک...
13 آبان 1392

تولد ارشان جوجو..

سلام پسر قشنگم سلام مهربونم شیرین زبونم..اومدم تا از رفتنمون به تولد ارشان ناناسی بهت بگم..خاله شقایق توی شمال برای ارشان تولد گرفته بود ولی امروز هم یه تولد خودمونی گرفته بود و بعضی از دوستامون هم بودن..خلاصه خیلی خوش گذشت و کلی خندیدیم....مامانه خاله شقایق هم کلی زحمت کشیده بود و تدارک عصرونه دیده بود..تو هم که موقع رفتن تازه از خواب بیدار شده بودی تا رسیدیم یه کم کلافه بودی ولی بعدش واسه خودت آواز میخوندی و میچرخیدی.. ارشان خاله بازم تولدت مبــــــــــــــــــــــــــــــارک..   ...
7 آبان 1392

چکاب پایان 9 ماهگی پسرم..

سلام پسر عسلم سلام شیرین عسل مادر..اومدم تا از چکاب پایان 9 ماهگیت بهت بگم اما اول عید سعید غدیر خم رو بهت تبریک میگم و بعد ادامه ی ماجرا..راستی بهت بگم که مامانه من یعنی مامان فرشته سیده و امروز روز مامانه منم هست مامان جونم این عیــــــــــــــــــــــــد بزرگ ولایت رو بهت تبریک میگم.. دیروز صبح با بابایی رفتیم برای قدو وزنت.. خلاصه اینکه قدت 68 بود ولی الان شده 71...ماشالا دور سرت 40 بود شده 42 وزنت هم شده 9500.. خانومه میگفت همه چیز خوبه خدارو شکر واکسن هم که نداری الحمدالله..!!تا یک سالگی..خدا رو شکر..همه چیز هم میتونی بخوری جز سفیده ی تخم مرغ و عسل و شیر پاستوریزه.. دوستت د...
2 آبان 1392
1